جدول جو
جدول جو

معنی خوش خوار - جستجوی لغت در جدول جو

خوش خوار
خوش خوراک، ویژگی آنکه خوب غذا می خورد یا غذاهای خوب می خورد، ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه
تصویری از خوش خوار
تصویر خوش خوار
فرهنگ فارسی عمید
خوش خوار
(طِ پَ)
آنکه خوش خورد. (یادداشت مؤلف). کسی که زندگانی با عیش و عشرت و خوشی گذراند. (ناظم الاطباء) :
پیش خردمند شدم دادخواه
از تن خوشخوار گنهکار خویش.
ناصرخسرو.
مرد را خوار چه دارد تن خوشخوارش
چون ترا خوار کند چون نکنی خوارش.
ناصرخسرو.
این کالبد جاهل خوشخوار تو گرگی است
وین جان خردمند یکی میش نزار است.
ناصرخسرو.
خوار که کردت ببارگاه شه و میر
در طلب خواب و خور جز این تن خوشخوار.
ناصرخسرو.
، آنچه خوش خورده شود. مطبوع و سهل التناول. لذیذ. بامزه. خوشخواره. (یادداشت مؤلف) :
نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده
خار بی طعم چو در کام حمار آید.
ناصرخسرو.
شراب جوشیده... خوشبوی تر و خوشخوارتر از خام باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زان طبخها که دیگ سلامت همی پزد
خوشخوارتر ز فقر ابائی نیافتم.
خاقانی.
بادۀ گلرنگ تلخ و تیز و خوشخوار و سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام.
حافظ.
سیب و زردآلو و آلوچه و آلبالو
باز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
صفت آش بنا کردم و عقلم می گفت
لوحش اﷲ دگر از آش زرشک خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
الطابه، شراب خوشخوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش نواز
تصویر خوش نواز
(پسرانه)
خشنواز
فرهنگ نامهای ایرانی
آنکه پس از کشته شدن کسی انتقام وی را می گیرد یا قصاص قاتل را می خواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش باور
تصویر خوش باور
ویژگی کسی که خبر یا سخنی را زود باور می کند، ساده دل، ساده لوح، زودباور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش خوار
تصویر آتش خوار
خورندۀ آتش، ویژگی جانوران افسانه ای که آتش در دهان داشتند، شترمرغ. زیرا قدما آن را خورندۀ آتش می دانستند، کنایه از ظالم، ستمکار، حرام خوار، ویژگی هر چیز مقاوم در برابر آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون خواری
تصویر خون خواری
خون خوار بودن، خون آشامی، کنایه از ستمکاری، کنایه از وحشی گری، کنایه از خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوراک
تصویر خوش خوراک
ویژگی کسی که خوب غذا می خورد یا غذاهای خوب می خورد، ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خرام
تصویر خوش خرام
دارای ناز و وقار در راه رفتن، خوش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش گوار
تصویر نوش گوار
گوارا و شیرین مانند انگبین یا آب حیات، برای مثال نوش ساقیّ و جام نوش گوار / گرم تر کرده عشق را بازار (نظامی۴ - ۶۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش آواز
تصویر خوش آواز
دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوار خوار
تصویر خوار خوار
بیهوده، عبث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوان
تصویر خوش خوان
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون خوار
تصویر خون خوار
خورندۀ خون، خون آشام مثلاً خفاش خون خوار، کنایه از بسیار سنگدل و ستمکار، کنایه از وحشی، کنایه از خون ریز
فرهنگ فارسی عمید
آنکه گوشت خوک خورد. خوک خور:
هر خوک خواری بر زمین دهقان و عیسی خوشه چین
هر پشه ای طارم نشین پیلان بسرما داشته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خود خواه
تصویر خود خواه
متکبر، خود پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود خوار
تصویر خود خوار
هر موجودی که بدون احتیاج بموجودات دیگر زیست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خواری
تصویر نوش خواری
بلذت چیزی را خوردن شاد خواری، نشخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش گوار
تصویر نوش گوار
در گوارایی چون آب زندگانی (زیرا که چشمه نوش چشمه آب حیوان است) : (نوش ساقی و جام نوشگوار گرم تر کرده عشق را بازار) (نظامی. گنجینه گنجوی ص. 362)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موی خوار
تصویر موی خوار
مو خوره
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه لوت خورد کسی که طعامهای لذیذ خورد هر که روزی بره ای تنها نخورد در میان لوت خواران مرد نیست. (بسحاق اطعمه لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوشت خورد: مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید. (خاقانی)، از بین برنده گوشت زایل کننده لحم: افرفیون صمغی است از انواع مازریون و سخت تیز است و گوشت خوار، موجود زنده ای (اعم از گیاهان یا حیوان) که منحصرا تغذیه اش از گوشت جانوران باشد لحم خوار گوشت خور. توضیح در بادی امر چنین بنظر میاید که منظور از گوشتخوار حیوان گوشت خور باشد ولی با توجه بمعنای وسیع کلمه گیاهانی هم وجود دارند که گوشت خوارند. یا گوشت خواران. ( جمع گوشت خوار) دسته ای از موجودات زنده (اعم از گیاه یا حیوان) که تغذیه آنها از گوشت میباشد چنانکه وردالشمس گیاهی است که با تغذیه حشرات میزید، (بمعنای خاص) پستاندارانی که دارای رژیم غذایی گوشت خواری هستند مانند تیره سگها و تیره گربه ها و تیره کفتار ها و تیره سمور ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موش خوار
تصویر موش خوار
آنکه موش خورد، زغن: (نه هر چه با پر باشد ز مرغ باز بود که موش خوار و غلیواز نیز پر دارد) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار خوار
تصویر خوار خوار
بسهولت به آسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خوار
تصویر نوش خوار
آنکه بلذت چیزی را خورد شاد خوار، نشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خوب و بمقدار زیاد غذا خورد، کسی که زندگانیش خوش و توام با عیش و عشرت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آواز
تصویر خوش آواز
خوش نغمه، خوشنوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش باور
تصویر خوش باور
ساده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خاطر
تصویر خوش خاطر
مسرور، خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خوشک
تصویر خوش خوشک
اندک اندک بتدریج کم کم نرم نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوزی خوار
تصویر خوزی خوار
کوفته خور، دیوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خوار
تصویر نوش خوار
((خا))
شادخوار، چیزی را با لذت خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش خوشک
تصویر خوش خوشک
((~. خُ شَ))
اندک اندک، کم کم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش خوراک
تصویر خوش خوراک
((~. خُ))
کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشتخوار
تصویر گوشتخوار
((خا))
دارای عادت یا گرایش به خوردن مواد گوشتی، دارای ویژگی تغذیه از جانوران
فرهنگ فارسی معین